جدول جو
جدول جو

معنی روشنایی دادن - جستجوی لغت در جدول جو

روشنایی دادن
(تَ / تُو طِ ءَ / ءِ کَ دَ)
نور بخشیدن. روشنی دادن. نور دادن:
چنانستم امید کز روزگار
به ما روشنایی دهد کردگار.
فردوسی.
خاکپایت دیده ها را روشنایی میدهد
هر سحر بوی تو با جان آشنایی میدهد.
خاقانی.
تیره شد کار من از غم هان و هان دریاب کار
تا چراغ عمر قدری روشنایی میدهد.
خاقانی.
وجودی دهد روشنایی به جمع
که سوزیش در سینه باشد چو شمع.
سعدی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ / تُو کَ دَ)
نورافشانی کردن. نورافکندن. روشنی و فروغ بخشیدن:
شمع جانم را بکشت آن بیوفا
جای دیگر روشنایی میکند.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(تَ تَ)
رواج و رونق دادن. (ناظم الاطباء). رواج دادن. رایج کردن. گرمی و رونق بخشیدن: انفاق، روایی دادن رخت و سلعه را. (منتهی الارب) :
می داد ز راه بینوایی
کالای گشاده را روایی.
نظامی.
و رجوع به روایی و روا شود.
، اذن دادن. اجازه دادن. تجویز:
یاری که بجان نیازمایی
در کار خودت مده روایی.
ناصرخسرو.
، حلال کردن. مباح کردن. اباحه، منتشر کردن. (ناظم الاطباء). باب کردن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از روشنائی دادن
تصویر روشنائی دادن
نور بخشیدن، نور دادن
فرهنگ لغت هوشیار